شب از دریچه چشمانم رویش گلها را میبینم و راز نگاهم را با تیغ های سوزان
خورشید به زمهریر قلبت می فرستم و رود زلال مهرورزی را به پای نازکین
نهال امیدت جاری میکنم . تا جان شیفته ام سایه افکند بر
سالهایی که بی تو گذشت
ادامه...
نگو بار گران بودیم و رفتیم نگو نا مهربان بودیم و رفتیم اخه اینا دلیل محکمینیست بگو با دیگران مهربان بودیم و رفتیم عشق آن نیست که یک دل به صد یار دهی عشق آن است که یک دل به یک یار دهی دارم
باغ آرزوها
شنبه 14 آبانماه سال 1384 ساعت 10:12 ق.ظ