شب از دریچه چشمانم رویش گلها را میبینم و راز نگاهم را با تیغ های سوزان
خورشید به زمهریر قلبت می فرستم و رود زلال مهرورزی را به پای نازکین
نهال امیدت جاری میکنم . تا جان شیفته ام سایه افکند بر
سالهایی که بی تو گذشت
ادامه...
شب از دریچه چشمانم رویش گلها را میبینم و راز نگاهم را با تیغ های سوزان خورشید به زمهریر قلبت می فرستم و رود زلال مهرورزی را به پای نازکین نهال امیدت جاری میکنم . تا جان شیفته ام سایه افکند بر سالهایی که بی تو گذشت
سلام من باز آمدم
باغ آرزوها
شنبه 22 اسفندماه سال 1383 ساعت 10:18 ب.ظ