-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 تیرماه سال 1385 10:17
سهراب سپهری ای کاش در آن لحظه که تقدیم تو شد هستی من می سپردم که مراقب باشی جنس این جام بلور است پر از عشق و غرور است مبادا بازیچه شود می شکند!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 تیرماه سال 1385 10:01
میترسم . میترسم؛ نه از تعقیب سایه و سنگ ، نه از شبهای بیمهتاب و زوزهی گرگ ، از آدمها... از آدمها میترسم . از آنکه با من مینشیند و برمیخیزد . از آنکه هر صبح به سلامی و لبخندی پاسخم میگوید . از دوستنمایان ... از آنکه دوست مینماید میترسم . از همانانکه ــ به قول فروغ ــ مرا میبوسند و طناب دار مرا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 تیرماه سال 1385 09:53
دوستی مثل شاخه گلی است که با یک لحظه غفلت خواهد پژمرد کاش میشد غفلت نکنیم تا لحظه هایی رو که می تونستیم پرستویی باشیم تلخ نمی کردیم. ..................................................................................................................................... مار توی لانه اش حلقه زده بود که آدم ها آمدند و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 تیرماه سال 1385 22:56
در بی کران زندگی ۲ چیز افسونم می کند:آبی آسمان که میبینم و می دانم که نیست و بی کران حضرت حق که نمیبینم و میدانم که هست . //////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// میگن مستی و راستی.میگن اگه خواستی از یک نفر حقیقت چیزی رو بپرسی وقتی اون مست هست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 تیرماه سال 1385 18:21
انچه سبب از هم گسستن پیوندها می شود ، مسائل بزرگ و پیچیده نیست ، بلکه زنجیره ای از رخدادهای کوچک در طی زمان دراز است... عطر سیب(غزل) ........................................................................................ ........................................... اگر تمام عالم جمع بشوند و تو رو متهم کنند به کاری که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 تیرماه سال 1385 18:51
در دلم یاد تو امشب عشق داری می کند اشک چشمان با دلم شب زنده داری می کند یاد تو امشب میان واژهای شعر من این قلم با قلب من بس رازداری می کند ای ذریغا چشمه چشمان من خشکیده و تو گریه ات بذر غمم را آبیاری می کند هیچ کس امشب به شعرم جامه غم را ندید این دلم در سینه گاهی بی قراری میکند با تو امشب تا خدا پر میکشم از بی کسی عشق...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 تیرماه سال 1385 18:51
در دلم یاد تو امشب عشق داری می کند اشک چشمان با دلم شب زنده داری می کند یاد تو امشب میان واژهای شعر من این قلم با قلب من بس رازداری می کند ای ذریغا چشمه چشمان من خشکیده و تو گریه ات بذر غمم را آبیاری می کند هیچ کس امشب به شعرم جامه غم را ندید این دلم در سینه گاهی بی قراری میکند با تو امشب تا خدا پر میکشم از بی کسی عشق...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 تیرماه سال 1385 10:05
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 11:50
والا موندم اساسی و سر در گم از این آدمهای دوپا که چه جور مثل نقل و نبات به هم پیشنهاد میدن و فرداش راحتتر از اونچه فکر کنی از هم جدا میشن.بدتر از اون چه راحت میگن دوست دارم و چه راحت پشت سر هم همدیگر رو ضایعه میکنند......فعلن این روزها اوضاع دانشگاه اساسی رمانتیک هستش.شلوغ بازاری هست که بیا و بیبن این وسط کار و کاسبی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 11:29
جدی نگیرید خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ... خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ... خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری ... خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای ... خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ،...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 خردادماه سال 1385 10:24
ماه باید یک شبی مهمونی کنه پیشتون مهتاب رو قربونی کنه آخه چشمهای قشنگت می تونه که بگیره شب رو زندونی کنه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 12:24
هرگز برای عشق گدایی نکنید ادما باید عشقو بهم هدیه کنن نه اینکه با التماس از کسی بخوان که دوستش داشته باشه.......کسی که قلبش پاک باشه خدا دوستش داره حتی اگه ادم بد شانشی باشه .........اگه کسی ادمو دوست داشته باشه برای رسیدن به اون از جونشم می گذره.... در غیر اینصورت حتی اگه تو از جونت هم بگذری اون براش اهمیتی نداره حتی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 11:08
آخه دیونه دیگه به چه زبونی بگم بهت احتیاج دارم برگرد حتما باید بیام داد بزنم .....بابا باز به تو حداقلش اینکه جرات داشتی غرورت رو زیر پات بزاری و زنگ بزنی و بگی احتیاج به کمک داری...........
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 خردادماه سال 1385 10:54
تا چند وقت دیگه راحت میشی شاید جایی که داری میری یکم تنگ و اما بسیار تاریکه ولی بجاش خیلی مزیت ها داره...میگن شب اولش یکم ترسناک هست ولی بعدش به اونجا عادت میکنی اولش نکیر و منکر میان روحت رو با خودشون میبرند بعدشم این جسم بی خاصیتت رو مورچه ها می خورند تا دیگه هیچ چیز از این لاشه بی فایده نمونده باشه...وقتی روحت رو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 00:48
این نظر رو یک نفر از دوستان که نمیشناسمشون لطف کردن برای پست قبلی نوشتند!!!در جواب این دوستم می خوام داستانی رو تعریف کنم که میدونم شاید این دوستم این رو قبول نکنه یعنی من که ندیدم کسی باشه که من رو درک کنه به هرحال دوست عزیز ممنونم که برام نظر گذاشتی..............
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1385 00:23
حق نداری فریاد بزنی چون که میگن دیونه هستی حق نداری گریه کنی چون که برا مرد زشته حق نداری غصه بخوری چون میگن عجب ادم ضعیف و نفسی هستی حق نداری با کسی در دل کنی چون که میگن ناامیدی حق نداری کسی رو دوست داشته باشی چون اون رو از دست میدی آخه خدایا قربون بزرگیت برم پس این دنیا به چه درد میخوره اخه یک دیونه مثل من به چه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 23:55
ای مردم وقتی که من مردم شب های جمعه تکه یخی بر سر مزارم بگذازید تا با اولین طلوع آفتاب کم کم آب شود و به جای معشوقه ام بر سر مزارم اشک بریزد بر سنگ مزارم بنویسید آشفته ولی خفته در این خلوت خاموش او زادۀ غم بود غمگین زیست و اکنون ز غم های جهان گشته فراموش هیچ کس را نا امید نکن شاید امید تنها چیزی ست که او دارد از کسی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 23:50
کاش زودتر مرگ می آمد و مرا می برد زندگی با از دست دادن عزیزان غم و غصه خیلی سخته
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1385 23:46
تق تقدیم به تو................... یا رب این نو گلی که سپردی بمنش می سپارم بتو از چشم حسود چشمنش گرچه از کوی وفا گشت بصد مرحله دور دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 19:01
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 فروردینماه سال 1385 17:05
برو ٬ای غنچه بر باد رفته ∙ برو ٬ای قصه از یاد رفته . برو ٬ای بوسه سرد جدایی برو ٬ای معنی نا آشنایی تو بودی رود و در مرداب رفتی تو نقشی بودی و بر آب رفتی تو را بر چشم ها جادو نمانده شمیم عشق٬ در گیسو نمانده تو آن ((چنگی))که هر تارش گسسته تو چون(( آینه ای)) اما شکسته خدای عشق بر بالت نوشته که: دیگر نیست عرشی این فرشته...
-
happy new year
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 18:46
happy new year نوبتی هم باشه نوبته شمردن جوجه های آخر ساله... بابا چیه چرا تعجب میکنید !!!!همیشه که نباید آخر پاییز جوجه ها رو شمرد . مثلا همین من حقیر فقیر سرتا پا تقصیر یک چند روزی هست از اول صبح سعی میکنم جوجه هام بشمارم اما نمی دونم چرا هرچی می شمارم میبینم چند تاشون کم هستش!!!!!! آره امسال هم مثل سالهای قبل مثل...
-
تولدت مبارک
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1384 18:18
happy birthy day BAGHROYAHA دوستت دارم تو می خواهی مرا باز می ترسم نمی دانم چرا وای اگر روزی فراموشمم کنی با غم هجران هم آغوشم کنی وای اگر نامم بمیرد بر لبت یا فرو بنشیند این سوز تبت آه میترسم شبی طوفان شود ساحل امید من ویران شود گر ز دریا قطره ای هم کم شود مرغ طوفان سینه اش پر غم شود ای دلت دریای پاک و روشنم مرغ...
-
مرگ پونه
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1384 03:16
نم نم بارون و برگ گل یاس رقصرگ پونه و می و ساز ساغر و لعل لب و رخسارناز غمزء یار من و کشته چشمان ناز آفریننده : خدای خورشید (میترا)
-
التماسدعا
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 22:14
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد التماس دعا دارم برام دعا کنید شاید خدا بهخاطر پاکی شما من رو هم کمک کنه
-
just kidding
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 23:09
-
معرفت عشق
چهارشنبه 14 دیماه سال 1384 04:29
معرفت عشق نمی یابم او را حتی در آبی ترین ها نمی یابم او را گرچه میگویند هست نمی یابم او را دیگر هم در پی اش نیستم خدای خورشید (میترا) نمیدونم باز چه مرگم شده ....کابوس های شبانه مثل اینکه دست از سرم بر نمیداره ....اصلا نمی دونم چرا دیروز اینقدر دلتنگ بودم دلتنگ چیزی بودم که خودم هم نمی دونستم چیه هست !!!!!ای کاش هرچه...
-
چشمان بارانیم را به اوج آبیهادوخته ام
شنبه 3 دیماه سال 1384 09:17
چشمان بارانیم را به اوج آبیها دوخته ام و هر کلامی را در بی کران ذهن رها کردم . اما تو را بهاری تر از آن دیدم که سیب های سرخ عشقم را کنار لحظه رویایی تو بچینم آفریننده:خدای خورشید میترا
-
من حاصل عمر ندارم جز غم
شنبه 26 آذرماه سال 1384 09:14
من حاصل عمر خود ندارم جز غم در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم یک همدم باوفا ندارم جز درد یک مونس نامزد ندارم جز غم
-
خوب خوب نازنین من
جمعه 18 آذرماه سال 1384 18:27