-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 دیماه سال 1385 23:04
رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم بی تو من اسیرم دست آرزوهای محالم یاد من نبودی اما من به یاد تو شکستم غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم هم ترانه یاد من باش بی بهانه یاد من باش وقت بیداری مهتاب عاشقانه یاد من باش
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دیماه سال 1385 22:13
اگر رفتم تو یادم کن اگر مردم تو خاکم کن اگر ماندم در این دنیا به مهر خود تو شادم کن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دیماه سال 1385 22:08
تقدیم به؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منتظرم یه قاصدک از قاصدکم خبر بیاره یه قاصدک که با خودش عطر تو رو داره بیاد و همراه خودش تو این شبای گریه خورشید چشمای تو رو تو ایینه ها بذاره بودن تو مثل نفس , نبودنت مثل مرگ بی تو یه برگ زخمی ام اسیر دست تگرگ یه نیمه جونم توبیا که ازتو جون بگیرم یه بی نشونی که میخوام ازتو نشون بگیرم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دیماه سال 1385 21:37
خواهم آسوده سر بر زمین بگذارم غریبه، اگر می خواهی به خواب من بیایی نامم را که صدا می کنی، کمی آرامتر؛ بگذار تا پسین فردا با خیال خوش تو میان رویاهای شیرینم دست و پا زنم از من نگیر این لحظه های دلخوشی را نگذار حتی خواب دیدن تو برایم عقده شود ... یادت می آید حرفی را که زدی؛ گفتی می روم، گه گداری شاید به خوابت بیایم شاید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 دیماه سال 1385 20:53
زندگی به من آموخت چگونه اشک بریزم ولی نیاموخت چگونه سرازیرش کنم زندگی به من آموخت چگونه دوستش داشته باشم اما نیاموخت چگونه فراموشش کنم اگر انسان زندگی را دوست داشت هرگز در آغاز تولد نمی گریست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 21:27
دوباره خزون اومد نم نم بارون میزنه تو صورتم بوی خاکو نم کوچه میگه هنوز دیوونتم رعدو برق فهمیده انگار زندگیم شده غم انگیز دستای کی رو گرفتی زیر بارونای پاییز میخوام اینجا با تو باشم زیر بارونا دوباره ولی افسوس نه تو هستی نه دیگه بارون میباره خزونم داره میره نمونده برگی رو درختا من هنوز منتظر توی جاده تک و تنها دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 دیماه سال 1385 21:25
بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیریست بیچاره تـر شیری که صیـــد چشم آهویی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1385 08:51
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1385 08:50
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت جانم بسوختی و به دل دوست دارمت تا دامن کفن نکشم زیرپای خاک باور مکن که دست زدامن بدارمت
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1385 08:46
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 دیماه سال 1385 08:46
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1385 19:18
تو آینه خودتو ببین چه زود زود توی جوونی غصه اومد سراغت پیرت کنه نگذرا که تو اوج جوونی غبار غم بشینه رودلت یهو پیر و زمینگیرت کنه منتظرش نباش اون تنها نیست تا آخر عمرت اگه تنها باشی اون نمیاد خودش می گفت یک روز میگذاره میره خودش میگفت یک روز خاطرهاتو میبره از یاد آخه دل من دل ساده من تا کی می خواهی خیره بمونی به عکس رو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1385 05:01
شکستم بجرم دوست داشتنش!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1385 04:59
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1385 04:59
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1385 04:52
در تنهایی خواهم سوخت و هیچ فریاد رسی نیست و آغاز مرگ تدریجی را تجربه خواهم کرد. روزی فراخواهد رسید که خود نیز خود را فراموش کنم. فردایی خواهم داشت و آیا فردای من نمرده؟ دیروزهایم به آتش کشیده شدند و می دانم فرداهایم هم پرپر خواهند شد. شکی ندارم. فردا چه دور و نامعلومست! چه بیگانه ست!!! باز هم شکستم...چه هیاهوی خاموشی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 دیماه سال 1385 04:43
دیروز را به یاد می اورم که فردایش را ارزو میکردم و فردایی را میبینم که دیروزش را..میاندیشم..حالی را خواهم زیست که نه فردایی دارد و نه دیروزی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 دیماه سال 1385 09:56
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 دیماه سال 1385 00:37
نمیدونم چرا هر وقت از پل عابر پیاده سر خیابان رد میشم با تمام وجود میگم:آقا خدا شکرت ،شاید چون فکر میکنم هرچی باشه یک قدم بهت نزدیکترم .ای داد بیداد آقا خدا میدونی که مثل همیشه این روزها از اینجا مانده و از اونجا رونده شدم مهم نیست عادت کردم دیگه .ولی خدایشش به اون جلال و عظمتت قسم اساسی از خلقت من پشیمون شدی ؟؟؟؟؟تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1385 20:57
عزیزکم تولدت مبارک عزیزکم تولدت مبارک
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 آذرماه سال 1385 20:45
اگر روزی کسی از من بپرسد که دیگر قصدت از این زندگی چیست؟ به او گوییم که چون می ترسیم ار مرگ مرا راهی به غیر از زندگی نیست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 11:01
روز مرگ من چو فرا می رسد همه گویند چه سنگین می رود این تن بس که آرزوها دارد!!!!! ٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫۳ اگر بار گران بودیم و رفتیم........... باغ رویاها با تمام خاطرات شیرین و تلخش بسته شد.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 10:46
تقدیم به آنکس که قدرش ندانستم بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 10:34
فکر می کردیم عاشقی هم بچگیست... اما حیف این تازه اول یک زندگیست... زندگی چیزیست شبیه یک حباب.. عشق آبادیه زیبایی در سراب... فاصله با آرزو های ما چه کرد... کاش می شد در عاشقی هم توبه کرد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 10:32
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 10:32
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 01:29
ای همیشه ماندنی کنار من ،مرا صدا بزن! سپیده لبان تو پیام عشق می دهد. و من کنار خاطرات خسته ام، تو را مرور می کنم صفای جان من نشا نه ای برای با تو بودن است زمان آ شنا شدن قسم به عشق خورده ام که قلب عاشقم فقط به یاد تو هماره زنده است ای تمام آرزو! تمامی امید مرا صدا بزن،صدا بزن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 01:28
عشق واقعیتی است ونه حقیقتی که عشق را در هیچ کجا حقی نیست توفنده و شورنده و سوزنده که می گدازاند اول جان را و بعد تن را ابتدایش شادی و انتهایش غم داغی است بر دل که سوزشی در جان دارد و نرمشی در چشم و واماندگی را در لحظه دیدار بیداد از این ماندگار ترین و شیرین ترین خطای دل ...
-
با تشکر فراوان از نگین عزیز
یکشنبه 14 آبانماه سال 1385 01:26
ای همیشه ماندنی کنار من ،مرا صدا بزن! سپیده لبان تو پیام عشق می دهد. و من کنار خاطرات خسته ام، تو را مرور می کنم صفای جان من نشا نه ای برای با تو بودن است زمان آ شنا شدن قسم به عشق خورده ام که قلب عاشقم فقط به یاد تو هماره زنده است ای تمام آرزو! تمامی امید مرا صدا بزن،صدا بزن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبانماه سال 1385 20:11
اگر عشق با تو بیاید به پرستاری من شب هجران نکند قصد دل آزاری من روزی که جنون رونق بازارم بود تو نبودی که بیایی به خریداری من